نقوش تزئینی

سید منصور غیبی
mgheybe@yahoo.com

عصر سردی بود.کیف مشکی در دستم و پالتوی بارانی به تنم بود. جلو هنرستان موسیقی، از کنارش رد شدم.لحظه ای نگاهم بر نگاهش افتاد.اندکی جلوتر رفتم.درست حسابی نفهمیدم این همان " افسون " بود یا نه؟گوئی،سیلابس های این" درس جدید "بر تمام قامتش نقش بسته بود.خوش بو و خوش سخن بود.می گفت "موسیقی روح انسان را نظم می بخشد. " به ادبیات و رمان علاقه خاصی داشت. "دوبلینی ها " را چند بار تا آخر خوانده بود.به نظرات "سامرست موام"ایراد می گرفت و موقع بیان دیدگاهش با صدای بلندو رسا حرف میزد.خوش صدا و خوش رقص بود.می گفت " رقص از هنرهای مصور است ."هنگام رقصیدن،انحناي زیبایی به اندامش می داد. موهای شرابی رنگ و بلندش، از روی کتف وشانه های نیمه لختش به پایین لیز می خورد. سر به بالا می گرفت و موهایش را به یکباره پشت سرش، روی کتف و کمرش می انداخت. روی پنچه پاهایش خرامان جلو می آمدو کشیدگی دستانش را از طرفین به جلو جمع می کرد و به هم می پیچاند .دوباره قد بالا می کشید و سینه اش را جلو می داد و لبخندی هم می زد. تر کیب زیبایی از حرکات موزون رقص و اندام کشیده و نگاه عشوه گرش حاصل می شد که در تمام زوایای تنش جاری بود .
نازیلا، موهای رها شده روی پیشانی اش را زیر روسری خرمایی اش برد و با بچه ها خداحافظی کرد. ثریا هم گفت "باید زودتر برود، تاکسی گیر نمی آید."
منهم می بایستی می رفتم . عصر سردي بود .کیف مشکی در دستم و پالتوی بارانی به تنم بود. باید از کنار یک کافی شاپ یا هنرستان موسیقی یا در دانشگاه، می گذشتم و از کنار افسون رد می شدم و اندکی جلوتر می رفتم و می ایستادم .
البته همه اینهارا قبلا تو وبلاگ خوانده بودم . واینکه ثریا برگرددو بگوید " این روزها هر ننه قمری برای خودش ادعای فضل و آگاهی از هنر می کند و از نوه و نتیجه "ویرجینیا وولف "در آنسوی عالم خبر می دهد " ، نیز آنجا بود . حتی نازیلا با آن روسری خرمایی اش که انگار تو عالم فقط همین یک روسری را داشته که همیشه آن را سر می کرد ، برگردد و بگوید" هنر آموزش نمی خواهد .هنر مند باید هنرمند باشد ." و بعد موهای رها شده روی پیشانی اش را زیر روسری خرمایی اش ببرد و با بچه ها خداحافظی کند و کم کم جلسه نقد و بررسی هنر مدرن به اتمام برسد .
هوا ابری و دلگیر بود. کلاس درس را زودتر از آنچه می باید، تعطیل می کنم و خطوط اسلامی و غیر اسلامی را درس نمیدهم. استاد دانشگاه در رشته هنر هستم.اما تمام داستان که این نیست،" افسون و رقص ، موهای شرابی و شانه های لخت ، خطوط موازی و تحدب ، گره چینی و گره سازی ، طرحهای ترکیبی گچ و آجر و سنگ و خاتم ، رنگ گذاری زمینه و طرحهای ختائی و نقوش هندسی و انواع منحنی و قلم گیری و .." پس چی ؟
در ادامه بهتر است ، دست افسون را بگیرم و برویم کافی شاپ. هم هوا سرد است و بارانی،هم قهوه داغ می چسبد.
افسون شلوار لی می پوشيد. مانتواش شیری رنگ و تنگ بود. قد مانتواش یک کمی پایین تر از تحدب باسنش بود.کفش تنگی می پوشید که شکل انگشتان پاهایش،روی چرمی کفشش، نقش می بست .وقتی جوراب نمی پوشید ،سفیدی قوزک پایش از بین لبه انتهایی شلوار و پاشنه کفشش، نمایان بود. روسری اش کرم رنگ و روژ لبش قهوای بود . چشمان کشیده و خرمایی رنگی داشت . ابروهایش نازک و تیز بود .کیفش قهوه ای و انگار بغچه ای بهم پیچیده بود که خسته شدنی به دوشش می انداخت و راه رفتنی ،گاهی بستنی می خورد و می خندید.دنباله خط کش "تی" اش از کیفش بیرون می زد . قامتش سراسر هندسه و تحدب و اندازه بود .
استکان قهوه اش را روی میز گذاشت و گفت " نوعی از طراحی نقوش تزئینی ، طراحی روی سفال خام یا پخته است. این نقوش هم اسلامی اش هست، هم غیر اسلامی."
لبهایش وقتی جمع می شد، فرورفتگی های ریزی بصورت خطوط موازی بین آنها شکل می گرفت که موقع خندیدن از هم باز می شدند.قهوه که می خورد با نوک زبانش ، مانده قهوه روی لبش را می گرفت و از پشت شیشه کافی شاپ ، هوای سرد و بارانی را نظاره می کرد. یهو برمی گشت و می گفت " این وبلاگ را از "پرشین "در بیار خیلی طول می کشه تا بارگذاری بشه، اعصاب آدم را خورد می کنه. " البته این را قبلا تو وبلاگ هم نوشته بود . بعد ادامه داده بود " نقوش برجسته به لحاظ ترکیب تزئینی جا بسیار دارند.این نوع نقوش حیات دارند و در بطن اثرجاری هستند ." و بعد مثال آورده بود " حجاری؛که یک هنر نمونه سازی است و نمونه اولیه آن با گل رس ساخته می شود و با گچ، مدل دوم آنرا میریزندو از روی اندازه های این نمونه ، سنگ را تراش می دهند و در نهایت، استاد طرح، انرا روتوش می کند."
صفحه دیگری را کلیک می کنم . حال باید از کافی شاپ ، بدون افسون خارج شوم .سرم پر از انحناء و تحدب و خطوط موازی است . حرفهای مدیر گروه هنوز در سرم نجوا می کند . " نقوش تزئینی ، واحد درسی ساده و آسانی نیست. هم فن می خواهد هم هنر. چشم ودلت باید پیرامون را ببیند، بشنود ،لمس کند ، تا نقوش مختلف و حیات آنها را درک کنی ."
جلو در ورودی دانشگاه ایستاده بودم . باخو د می اندیشیدم که تدریس " نقوش تزئینی " را بپذیرم یا نه ؟ واینکه ازسیلابس های این واحد درسی چه می دانستم؟ از طراحی خطوط ترکیبی، که تنها همین " یاعلی " و " یاحسین " و " یا فاطمة الزهرا " و " یا محمد" را دیده بودم و از طرحهای هندسی هم ، فقط طرح" دوازده گره "را می شناختم . نه ، با این مقدار که نمی شد درس را شروع کرد . باید اول ترکیب رنگ را می شناختم . انحناء و خطوط موازی را می شناختم . ریتم و تحدب و اندازه ها را می دانستم. حرکات موزون و ترکیب طرحها را یاد می گرفتم و ...
عصر سردی بود .کیف مشکی در دستم و پالتوی بارانی به تنم بود . جلو در دانشگاه ، از کنارش رد شدم .لحظه ای نگاهم بر نگاهش افتاد.اندکی جلوتر رفتم.درست حسابی نفهمیدم این همان " افسون " بود یا نه؟

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

32244< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي